۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه

«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟!
(بخش بیست و یکم)
  بهرام رحمانی
پیدایش قوم و دین یهود
پیدایش هر دینی در تاریخ، نه به عنوان یک امر قانون اخلاق، بلکه وسیله ای برای به قدرت رسیدن فرقه های مذهبی بوده است. از این رو، همواره دین و قدرت در تاریخ، گاه با هم و گاه در مقابل هم بوده اند.
يهوديان مانند اعراب و آشوريان، از نژاد سامى هستند. از سابقه تاريخى قوم عبرانى اطلاع دقيقى در دست نيست. برخى محققین معتقدند كه نام «عبرانى» را كه كنعانيان پس از ورود ابراهيم (پیامبر) به سرزمين كنعان به او داده اند و او را عبرانى خوانده اند كه بعدها جزو القاب او شد و این لقب در خاندان او باقى ماند. زيرا عبرانى از ماده «ع ب ر» به معنا گذر كردن از نهر مى آيد، به اعتبار اين كه ابراهيم از ورود فرات عبور كرد و وارد كنعان شد.
بر سر ابراهيم، همواره بین يهودىت و مسيحيت و اسلام کشمکش بوده است و هر يك، او را از خود مى داند. گفته می شود که نسب ابراهيم تا آدم می رسد و در تورات آمده است. نسب نامه هاى تورات به كتب اسلامى نيز راه يافته و اصل و منشاء آن پذيرفته شده است. طبق جمع بندى حوادث كتاب مقدس، ابراهيم حدود 2000 سال قبل از ميلاد، يعنى حدود 4000 سال پيش در شهر «اور» به دنيا آمد و به گفته تورات در آغاز ابرام (يعنى پدر بلند مرتبه) ناميده مى شد. خدا نام او را در سن نود و نه سالگى به ابراهيم (يعنى پدر اقوام) تغییر داد. شهر «اور»، نزديك يك قرن پيش در عراق در ساحل فرات از زير خاك بيرون آمد و آثار باستانى بسيارى در آن جا کشف شده است.
به نوشته تورات، پدر ابراهيم كه «تارح» ناميده مى شد، پسر خود ابراهيم و همسرش «ساره» و نوه خويش «لوط» (پیامبر) را برداشت و به سرزمين كنعان در غرب فلسطين رفت. آنان در بين راه، از ادامه سفر منصرف شدند و در شهر «حران» سكونت گزيدند. اين شهر در جنوب تركيه فعلى و در مرز سوريه قرار دارد. در حالی که پدر ابراهيم، در تورات «تارح» خوانده مى شود، اما قرآن، او را «آزر» بت پرست معرفى كرده است (انعام: 74). پدر ابراهيم، در سلسله اجداد محمد (پیامبر اسلامی) قرار مى گيرد. علماى شيعه مدعی هستند که همه پدران محمد تا آدم يكتا پرست بوده اند.
تورات مى گويد ابراهيم، در 75 سالگى به امر خدا، از شهر «حران» عازم «كنعان» شد. او، همسر خود ساره و برادرزاده اش لوط و چند نفر از مردم حران را برداشت و همگى به كنعان رفتند و در آن جا، روى كوهى در شرق بيت ايل خيمه زدند. ابراهيم، پس از چندى در حبرون (الخليل) ساكن شد و تا آخر عمر در آن جا بود و اكنون مقبره خانوادگى او در آن مكان است.
لوط، به شهر سدوم و شهرهاى مجاور آن رفت. مردم آن شهرها به سبب نافرمانى و بى اعتنايى به پيام او، به امر خداوند نابود شدند. اين حادثه در قرآن نيز آمده است.
دو مساله بسيار مهم در تاريخ ابراهيم وجود دارد كه در تورات كنونى اشاره اى به آن ها نشده است: يكى جريان بت شكنى و به آتش افكندن او و ديگرى داستان بناى كعبه. در حالی که قرآن، در سوره هاى انبيا و صافات، داستان بت شكنى و به آتش ‍ افكندن او را آورده است.
قرآن، هم چنین از بناى كعبه به دست آن ابراهیم و به كمك اسماعيل سخن به میان آورده است: (بقره: 127) از آن جا كه او در پيرى دارای فرزند شد (ابراهيم: 39)، بناى كعبه در اواخر عمر او صورت گرفته باشد.
تورات، داستان ذبح فرزند را مى آورد و مى گويد ابراهيم، ماموريت يافت اسحاق را قربانى كند، ولى اين مساله را با او در ميان نگذاشت و به او گفت: «مى خواهم گوسفندى قربانى كنم و آن گوسفند را خداوند برايم خواهد فرستاد.»... اما در قرآن آمده است: (صافات: 102) همان طور كه مى دانيم فرزند از مرگ نجات يافت و خداوند قوچى را فديه او قرار داد...
موسی، نخستین پیامبر قوم یهود است. این قوم، در مناطقی از اردن، فلسطین و اسرائیل فعلی به طور پراکنده و قبیله ای زندگی می کردند. آنان، برای خود خدایانی ساخته و نام هایی نیز برای این خدایان شان برگزیده بودند. اما قحطی و خشک سالی بزرگی سبب شد که آن ها، به سوی مصر و دلتای سرسبز رود نیل کوچ کنند. به دلیل این که آنان خارجی بودند در مصر به شکل برده در آمدند. در این دوران، بردگی ادامه داشت.
فردی به نام موشه (موسی) از میان این قوم، در برابر فرعون و مصریان برخاست تا قوم خویش را به سوی سرزمین مادری شان باز گرداند. این داستان برای آزادی این قوم، آن قدر مهم و بزرگ بود که داستان ها و حتی معجزه های مختلفی نیز درباره آن ساخته اند.
یکی از این داستان های تخیلی در مورد قوم یهود و پیامبرشان موسی، نخست شکافتن رود نیل برای عبور موسی و قوم یهود و فرو ریختن آب آن بر سر فرعونیان است. در حالی که این ادعا، قویا توسط مورخین و کارشناسان رد شده است. یک دلیل اصلی رد آن نیز در نقشه های جغرافیایی وجود دارد. چرا که تمام تمدن مصر در شرق رودخانه نیل، بنا شده و قوم یهود برای رفتن به اسرائیل نیازی به عبور ار نیل نداشته اند؛ هیچ راهبند آبی، از رودخانه گرفته تا دریا، میان مصر و اسرائیل وجود نداشته تا موسی نیاز به معجزه داشته باشد. (کانال سوئز تنها راهبند آبی این مسیر است که در قرن اخیر ساخته شده است).
دلیل دیگر این که مورخان به آن تاکید دارند مصریان مانند یونانیان عاشق تاریخ نویسی بوده اند و هر رخدادی بزرگی را به ثبت رسانده اند. برای همین است که ما از تمدنی که پنج شش هزار سال پیش بوده حتی بیش از تمدن های نوین تر نیز درباره آن اطلاعات موجود است. در هیچ کجای این تاریخ، به نام موسی و اتفاق غرق شدن لشکر فرعون اشاره نشده است.
مثال دیگر، ۴۰ سال دربدری در بیابان سینا است. چه اغراقی بزرگی! اگر یک چهارپا را هم در بیابان سینا رها کنی بعد از مدتی یا از گشنگی و تشنگی تلف می شود یا بالاخره راه گذرکردن را پیدا می کند تا چه برسد به ۴۰ سال؟!
موسی، برای ایجاد انگیزه قیام خود، نیاز به دادن امید و آرزو به قوم خود داشت. بر این اساس، موسی به قوم خود گفت که شما قوم برگزیده خداوندید؛ خدای شما از خدای اینان بزرگ تر و قوی تر است. بنابراین، چون خدای ما در نبرد خدایان قوی تر است ما نیز با وجود بی مقداری و ضعف، پیروز خواهیم شد. قوم یهود که از بردگی خسته شده بود این سخنان موسی را باور کرد و پشت او به راه افتاد.
به گفته تورات، خداوند بارها به ابراهيم، وعده نسل فراوان داده بود. كنيز او، به نام «هاجر» پسرى را به دنيا آورد كه اسماعيل (يعنى خدا مى شنود) ناميده شد. پس از چهارده سال ساره زن ابراهیم، فرزندى به دنيا آورد كه او را اسحاق (يعنى مى خندد) ناميدند.
كتاب تورات، اشاره اى مى كند كه اسماعيل، در «فاران» ساكن شد و مادرش ‍ براى او زنى از مصر گرفت. ساير مسائل مربوط به او، نیامده و حتى يك جمله درباره بناى كعبه در اين كتاب ديده نمى شود. از نظر تورات، اسحاق، جانشين ابراهيم خليل گرديد.
يعقوب (پیامبر) دوازده پسر داشت و به اسرائيل ملقب بود. معناى آن در عبرى، چنين است: كسى كه بر قهرمان پيروز شد. به گفته تورات، كشتى گرفتن يعقوب با خدا كه به پيروزى او بر خدا انجاميد، علت ملقب شدن او به اسرائيل است (پيدايش 32: 24-32).
پس از چندى حادثه مفقود شدن يوسف پيش آمد و سرانجام اين موضوع موجب شده كه بنى اسرائيل در مصر اقامت كنند. مطالب سفر پيدايش تورات به اين جا خاتمه مى يابد.
در آغاز سفر خروج تورات مى خوانيم كه دوازده پسر يعقوب، در مصر زندگانى خوبى داشتند و نسل ايشان در آن سرزمين منتشر شد. مدت توقف آنان در مصر چهارصد و سى سال بود (خروج 12: 40). دوازده قبيله بنى اسرائيل كه در اصطلاح بسيط ناميده مى شوند، در علوم و فنون پيشرفت كردند و همين امر موجب حسادت مصريان شد. علاوه بر اين، مصريان مى ترسيدند بنى اسرائيل با نيروى خود زمام امور را به دست گيرند؛ از اين رو، به استضعاف آنان اقدام كردند و كارهايى دشوار و جان كاه به عهده ايشان گذاشتند. هم چنين مقرر شد كه قابله هاى مصرى، نوزادان پسر بنى اسرائيل را براى كشتن معرفى كنند و فقط داشتن دختر براى آنان مجاز باشد.
عبرانيان در آغاز قومى صحرانشين بودند و نخستين اقامت آنان در شهرها در زمان يوسف بود. صحرانشينى در اعتقادات و مراسم دينى آن تاثير فراوانى داشت. هنگامى كه موسى آنان را از دست فرعون نجات داد، مجبور شدند مدت چهل سال در صحراى سينا بمانند، ولى پس از آن پيوسته در شهرها به سر مى بردند و تمدنى را پايه گذارى كردند كه ميراث گران بهاى قوم يهود شد. مسيحيت نيز زاييده همين تمدن است .
در سوره اعراف، آيه 138 آمده است كه بنى اسرائيل، هنگام خروج از دريا و نجات از دست فرعون، به گروهى بت پرست برخوردند. آنان از حضرت موسى (عليه السلام) تقاضا كردند براى ايشان نيز بتى قرار دهد و اين خواسته به شدت رد شد. هم چنين هنگامى كه در مصر مستقر بودند، باورهاى مصريان در آنان تاثير گذاشته بود، به گونه اى كه پس از ترك آن سرزمين، به تقليد مصريان كه گاو را مقدس مى دانستند، آنان نيز گوساله اى ساختند و به عبادت آن مشغول شدند.
در باب دوم سفر خروج تورات مى خوانيم كه يك تن از بنى اسرائيل با يكى از دختران قبيله خود ازدواج كرد و داراى پسرى شد. مادر نوزاد به منظور نجات او از چنگال ماموران فرعون او را مدت سه ماه پنهان كرد. از آن جا كه مخفى نگه داشتن كودك براى هميشه ممكن نبود، مادرش صندوقى تهيه كرد و منافذ آن را با قير اندود و كودك را در آن نهاد و در ميان نيزارهاى رود نيل رها كرد. خواهر او در آن حوالى ايستاد تا ببيند چه بر سر او خواهد آمد.
اندكى پس از آن، دختر فرعون كه براى شستشو به سوى نيل آمده بود، صندوق را مشاهده كرد و يك تن از كنيزان خود را به دنبال صندوق فرستاد. هنگامى كه صندوق را براى وى آوردند، آن را گشود و ديد كودكى در آن گريه مى كند. دل او بر آن كودك سوخت و گفت معلوم مى شود اين كودك از بنى اسرائيل است . در آن حال خواهر كودك جلو آمد و پيشنهاد كرد زنى را براى شير دادن وى بياورد. دختر فرعون پذيرفت و خواهر كودك مادر خود را نزد آنان آورد. دختر فرعون به او گفت اين كودك را با خود ببر و شير بده، من نيز مزد تو را خواهم داد. پس از چند سال وقتى كودك بزرگ شد مادرش او را نزد دختر فرعون برد. دختر فرعون او را به پسرى پذيرفت و نام موسى (موشه در عبرى يعنى: از آب كشيده شده) را بر او نهاد.
موسى، امور قوم خود را سامان داد و آنان را براى مبارزه با كافران آماده كرد و احكام خدا را به آنان تعليم داد. او، در صد و بيست سالگى در مكانى به نام «موآب»، حوالى درياى ميت، درگذشت و بنى اسرائيل براى او سى روز عزادارى كردند. اين جريان در آخر سفر تثنيه يافت مى شود و تورات بدان پايان مى يابد: پس موسى بنده خداوند در آنجا به زمين موآب برحسب قول خداوند مرد و او را در زمين موآب در مقابل بيت فعور در دره دفن كرد و احدى قبر او را تا امروز ندانسته است و موسى چون وفات يافت، صد و بيست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش كم شده بود  و بنى اسرائيل براى موسى در عربات موآب سى روز ماتم گرفتند. پس روزهاى ماتم و نوحه گرى براى موسى سپرى گشت و يوشع بن نون از روح حكمت مملو بود، چون كه موسى دست هاى خود را بر او نهاده بود و بنى اسرائيل او را اطاعت نمودند و بر حسب آن چه خداوند به موسى امر فرموده بود عمل كردند و نبيى مثل موسى تا به حال در اسرائيل برنخاسته است كه خداوند او را روبرو شناخته باشد. در جميع آيات و معجزاتى كه خداوند او را فرستاد تا آن ها را در زمين مصر به فرعون و جميع بندگانش و تمامى زمينش بنمايد و در تمامى دست قوى و جميع آن هيبت عظيم كه موسى در نظر همه اسرائيل نمود. (تثنيه 34: 5 - 12)
در باب سوم سفر خروج، آمده است كه حضرت موسى (عليه السلام) در بيابان حوريب در دامنه كوه، صداى خداى متعال را از ميان آتشى از بوته خار شنيد كه با او سخن مى گويد.
تورات مى گويد خداوند به حضرت موسى (عليه السلام ) وعده داد بنى اسرائيل را از دست مصريان نجات دهد و سرزمين كنعان و حدود آن را كه اماكن پر بركتى بودند، به ايشان عطا كند. از اين رو، حضرت موسى (عليه السلام ) رسالت يافت نزد فرعون برود و از او بخواهد كه بنى اسرائيل را رها كند. وى با معجزاتى عازم مصر شد و مقرر گرديد حضرت هارون (عليه السلام) به وى كمك كند.
به گفته تورات، خداى متعال به حضرت موسى (عليه السلام ) قدرت داد تا به اعجاز، عصاى خود و برادرش را به اژدها تبديل كند و نيز از دست خود نور سفيدى ساطع نمايد. فرعون جمعى از جادوگران را گرد آورد تا با حضرت موسى (عليه السلام ) مسابقه بدهند. اژدهاى مزبور تمامى آلات و ادوات آنان را بلعيد و آنان دانستند كه كار آن حضرت جادو نيست. به نوشته قرآن، آنان بدون ترسى از فرعون به حضرت موسى (عليه السلام ) ايمان آوردند. پس از اين معجزات چند عذاب بر مصريان فرود آمد و هر بار فرعون قول مى داد بنى اسرائيل را مرخص كند، اما به قول خود عمل نمى كرد. تورات ده نوع عذاب را برمی شمارد:
1- تبديل شدن آبهاى مصريان به خون؛ 2- زياد شدن قورباغه ميان آن ها؛ 3- زياد شدن پشه؛ 4- زياد شدن مگس؛ 5- مرگ حيوانات مصريان بر اثر وبا؛ 6- مبتلا شدن مصريان و چارپايان آنان به دمل؛7- فرود آمدن تگرگ بر آنان و تلف شدن مقدار زيادى از حيوانات و مزارع؛8- زياد شدن ملخ؛ 9- تاريك شدن مساكن مصريان تا سه روز؛ 10- هلاك شدن نخست زادگان انسان و حيوان همه مصريان حتى نخست زاده خود فرعون.
در حالی که قرآن، نشانه هاى موسى را نه عدد مى داند (اسراء: 101) و ظاهرا مقصود تنها نشانه هايى است كه براى فرعون آورده بود.
به نوشته تورات، فرعون سرانجام تسليم شد و موسى و هارون را شبانه طلبيد و به آنان گفت با بنى اسرائيل به هر جا كه مى خواهيد برويد. پس آنان به سوى درياى سرخ در شرق مصر كوچ كردند و آن جا اردو زدند. قوم موسى از دور آمدن فرعونيان را مشاهده كردند. در آن هنگام موسى دست خود را به طرف دريا دراز كرد و دريا شكافته شد و خشك گرديد و بنى اسرائيل به آسانى از آن عبور كردند. آن گاه لشكريان فرعون وارد شدند و موسى به امر خداوند با اشاره دست، آنان را غرق كرد. تورات درباره غرق شدن شخص فرعون چيزى نگفته است .
از قرآن و احاديث اسلامى بر مى آيد كه بنى اسرائيل به امر خدا از مصر خارج شدند، نه به اذن فرعون (شعراء: 52). هم چنين در قرآن آمده است موسى به فرمان الهى عصاى خود را به دريا زد، نه اين كه دستش را به سوى دريا دراز كند.
بنى اسرائيل در حوالى شبه جزيره سينا توقف كردند و در آن جا براى آنان از آسمان چيزى مانند شبنم و نيز مرغ بلدرچين كه به عربى سلوى ناميده مى شود، فرود مى آمد و آنان آن ها را مى خوردند. اين جريان تا چهل سال يعنى در تمام مدت سرگردانى بنى اسرائيل در بيابان ادامه داشت. تورات مى گويد آن غذاى شبنم گونه من ناميده شد؛ زيرا بنى اسرائيل با ديدن آن به زبان عبرى پرسيدند: «مان هوء» يعنى آن چيست؟
هنگامى كه سه ماه از خروج بنى اسرائيل از مصر گذشته بود، موسى ماموريت يافت براى گفتگو با خداوند به بالاى طور سينا (كوه سينا) برود. وى در آن جا دو لوح دريافت كرد كه فرمان هاى خداوند بر آن ها نقش بسته بود. قرآن، «ابواح » به صيغه جمع نام مى برد، (اعراف: 145). از جمله آن فرمان ها ده حكم بسيار مهم است كه به ده فرمان معروف شده است:
1- براى خود خدايى جز من نگيرد؛ 2- به بت سجده نكنيد؛ 3- نام خدا را به باطل نبريد؛ 4- شنبه را گرامى بداريد؛ 5- پدر و مادر را احترام كنيد؛ 6- كسى را به قتل نرسانيد؛ 7- زنانكنيد؛ 8- دزدى نكنيد؛ 9- بر همسايه شهادت دروغ ندهيد؛ 10- به اموال و ناموس همسايه طمع نورزيد.
پس از آن، تفصيلاتى درباره اين احكام در باب 21 به بعد سفر خروج آمده است. تورات، مى نویسد وقتى بنى اسرائيل مشاهده كردند موسى در مراجعت از طور سينا تاخير كرد، نزد حضرت هارون رفتند و از او درخواست كردند تا براى آنان خدايانى بسازد و او موضوع را به موسى اطلاع داد و خواست آنان را هلاك كند، اما بر اثر شفاعت وى از آن صرف نظر كرد. موسى، آن دو لوح را برداشت و به سوى بنى اسرائيل آمد. هنگامى كه وى كار زشت آنان را مشاهده كرد، لوح ها را بر زمين زد و به مواخذه برادرش پرداخت و گوساله را سوزاند و خرد كرد و آن را در آب ريخت و به بنى اسرائيل نوشاند. سپس امر كرد شمشيرهاى خود را بردارند و به مدت نصف روز يكديگر را بكشند.
قرآن، این داستان را تقريبا به همين وضع در موارد مختلف نقل كرده است، جز اين كه هارون را از چنين كاری پاك دانسته است (طه: 90). سازنده گوساله در قرآن نه هارون، بلکه از فرد دیگری به نام «سامرى: یاد شده است.
اهل كتاب به كلمه «سامرى» در قرآن كريم اعتراض كرده و گفته اند چنين كسى وجود نداشته است؛ زيرا سامرى به شهر سامره در فلسطين منسوب است و آن شهر را پادشاهى به نام عمرى كه سال ها پس از موسى مى زيسته، ساخته است. (كتاب اول پادشاهان16:24)
تورات واژه اى عبرى و به معناى قانون است؛ زيرا در كتاب تورات احكام و قوانين زيادى وجود دارد. نام ديگر تورات شريعت است.
عهد عتيق نامى است كه مسيحيان در مقابل عهد جديد به كتاب يهوديان داده اند. مسيحيان به هر دو عهد عقيده دارند. عهد عتيق به زبان عبرى و اندكى از آن به زبان كلدانى نوشته شده است. اين دو زبان مانند عربى از زبان هاى سامى هستند. كتاب تورات در آغاز عهد عتيق قرار دارد.
عهد عتيق 39 كتاب دارد كه از نظر موضوع به سه بخش تقسيم مى شوند: 1-تورات و بخش تاريخى عهد عتيق؛ 2- حكمت، مناجات و شعر؛ 3- پيشگويی هاى انبيا.
بخش تاريخى عهد عتيق با تورات و تورات با سفر پيدايش آغاز مى شود. آفرينش جهان، آدم و حوا و خوردن معرفت نيك و بد هم چنين اخراج آنان از باغ عدن، داستان فرزندان آدم، طوفان نوح، حوادث مربوط به ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و يوسف در اين سفر آمده است.
چهار سفر بعدى، سیره موسى و تاريخ بنى اسرائيل را شرح مى دهد. اين سيره تولد، بعثت، هجرت (خروج از مصر در حدود 1290 ق.م.)، تشكيل حكومت و مرگ را در بردارد. بخش زيادى از احكام و قوانين، ضمن عباراتى منسوب به وحى، در اين چهار سفر وجود دارد. به عقيده يهوديان و مسيحيان، مولف اسفار پنجگانه تورات موسى است. تاريخ بنى اسرائيل از زمان يوشع به بعد در دوازده كتاب بعدى ادامه مى يابد. اين بخش مشتمل بر 17 كتاب است:
1- سفر پيدايش (آفرينش جهان، داستان هاى آدم، نوح، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و يوسف؛ 2- سفر خروج (تولد و بعثت حضرت موسى، خروج بنى اسرائيل از مصر به سينا و احكام )؛ 3- سفر لاويان (احكام كاهنان يعنى روحانيون يهودى كه از نسل هارون و از خاندان لاوى هستند)؛ 4- سفر اعداد (آمار بنى اسرائيل در عصر حضرت موسى ، شريعت و تاريخ ايشان )؛ 5- سفر تثنيه (تكرار احكامى كه در اسفار پيشين آمده است و تاريخ بنى اسرائيل تا رحلت حضرت موسى )؛ مجموع اين پنج سفر تورات خوانده مى شود. 6- صحيفه يوشع (تاريخ و سيره يوشع بن نوح جانشين حضرت موسى )؛ 7- سفر داوران (تاريخ قاضيان بنى اسرائيل ، قبل از نصب پادشاهان )؛ 8- كتاب روت (شرح حال زنى به نام روت ، از جدات حضرت داوود)؛ 9- كتاب اول سموئيل (تاريخ سموئيل نبى و تعيين شائول - يعنى طالوت - به سلطنت )؛ 10- كتاب دوم سموئيل (پادشاهى حضرت داوود)؛ 11- كتاب اول پادشاهان (ادامه پادشاهى داوود و پادشاهى حضرت سليمان و جانشينان او)؛ 12- كتاب دوم پادشاهان (ادامه تاريخ پادشاهان بنى اسرائيل تا حمله بخت نصر و جلاى بابل )؛ 13- كتاب اول تواريخ ايام (نسب نامه بنى اسرائيل و تكرار تاريخ ايشان تا وفات داوود)؛ 14- كتاب دوم تواريخ ايام (تاريخ پادشاهى حضرت سليمان و ملوك بعدى تا جلاى بابل )؛ 15- كتاب عزرا (نوسازى اورشليم يعنى بيت المقدس - آزادى يهوديان همراه عزير)؛ 16- كتاب نحميا (نوسازى اورشليم و بازگشت يهوديان از زبان نحميا اردشير اول پادشاه هخامنشى)؛ 17- كتاب استر (رفع خطر نابودى از يهود با وساطت استر، همسر يهودى خشايارشا، مدفون در همدان) و...
یکی از خصائل برجسته این دین، قوم پرستی شدید است به طوری که حتی خدایشان را نیز به شکل موجودی پرخاشگر، بی رحم و بسیار نژادپرست توصیف کرده است. در سیر تاریخی آن ها، از داستان های قوم آشور و بابل، داستان خلقت انسان «آدم و حوا» و طغیان بزرگ رود دجله (داستان نوح) نیز قرار دارند.
در شجره نامه ای از آدم تا موسی، آغاز بشر را به دو سه هزار سال پیش از تاریخ شناخته شده خود کشانده اند و بدین گونه کتابی به نام تورات و بعدها تلمود نوشته شده است. یک دین شناس یهودی در چند صد سال پیش بر اساس این شجره نامه، زمان خلقت آدم و حوا را بین ۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰ سال پیش تخمین زده که امروزه آگاهی و دانش بشر، نشان می دهد که به طور قطع داستان «خلقت آدم و حوا»، افسانه ای بیش نبوده است. زیرا خانواده میمون ها و تکامل تدریجی آن ها به انسان، به چند میلیون سال پیش باز می گردد. نمونه امروزی انسان بین ۲۵۰ تا ۴۰۰ هزار سال پیش در آفریقا زندگی می کرده اند تا این که بین ۵۰ تا ۱۰۰ هزار سال پیش از این قاره خارج شده و در تمام زمین پراکنده شده اند. بنابراین، هیچ برتری نژادی میان انسان ها با رنگ های گوناگون و از آیین های گوناگون وجود ندارد. نسل ما انسان های امروزی در تاریخ تکامل بشر، به شامپانزه ها می رسد.
در حالی که در آغاز کتاب «سفر پیدایش»، ترتیب آفرینش به شکل زیر است: 1- آفرینش آسمان و زمین؛ ۲- آفرینش روشنایی؛ ۳- جداسازی روشنایی از تاریکی؛ ۴- نامیدن این روشنایی و تاریکی به نام روز و شب؛ ۴- ساختن کهکشان ها و جداسازی آن ها به وسیله آب ها؛ ۵- جمع شدن آب ها و ایجاد خشکی؛ ۶- آفرینش گیاهان؛ ۷- تکمیل آفرینش ستارگان آسمان؛ ۸- آفرینش جانوران دریایی و پرندگان؛ ۹- آفرینش موجودات خشکی و حشرات؛ ۱۰- آفرینش انسان.

کوروش و داستان آزادی دوباره یهودیان
نخستین روایت تاریخی از حضور قوم یهود در عرصه جغرافیایی ایران زمین به سال‌ های 741 تا 749 یا 732 پیش از میلاد باز می ‌گردد که حدود 60.000 اسیر بنی ‌اسرائیل که در حمله پادشاه آشور به اسارت درآمده بودند به گیلعاد (جلعاد) دماوند کوچانده شدند. (لوی، حبیب، کتاب فروشی یهودا بروخیم، تهران 1334، جلد اول، صفحه 88)
شواهد باستان ‌شناختی که در گیلیارد دماوند دیده می شود و گورستان قدیمی آن، تاریخ حضور قوم یهود در ایران پیش از شکل ‌گیری نخستین امپراطوری جهانی، امپراطوری هخامنشی را نشان می دهد.
در تمام این دوره تا ظهور کوروش هخامنشی، همراه با ادیان باستانی ایرانی، دین این اسرای کوچ داده شده در نواحی شمالی ایران شناخته شده بود. هم چنین روایت ‌های تاریخی و احترام کوروش، شاه هخامنشی به این قوم حاکی از آن است که وی نسبت به آنان و آئین یهود شناخت کافی را داشته است.
با آزادسازی بابل توسط کوروش و داستان آزادی دوباره یهودیان و بازگشت آن ها به سرزمین های خود، دین آن ها از نابودی نجات می یابد. برای همین از کوروش، به نام منجی بارها در کتاب مقدس آن ها یاد شده، اما این قوم که دیگر با شهرنشینی آشنا شده بود و بسیار تلاشگرانه با افزایش دانش خود، همیشه در کنار پادشاهان ایرانی باقی ماند. این امر نیز موجب بقای دین آنان شد. تا این که امپراتوری روم به سرزمین آن ها تاخت و اورشلیم را به تصرف خود درآورد. در این دوره، این قوم بار دیگر به اسارت درآمد. بنابراین، قوم یهود، برای مبارزه و قیام و آزادی از نظر تاریخی، همواره به دنبال منجی نوینی می گشت.
کوروش در تورات چنین معرفی می‌ شود:
«کوروش پادشاه فارس چنین می ‌فرماید: خدای خالق آسمان‌ ها همه کشورهای زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه ‌ای برای وی در اورشلیم که در یهودا است بنا نمائیم. (عهد عتیق، کتاب عزرا، فصل1)
در جای دیگر کتاب مقدس، خداوند می‌ گوید: «من درباره کوروش می‌ گویم او شبان من است و تمامی مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید. این اوست که شهر ما را بنا کرده، اسرایم را آزاد خواهد کرد اما نه به قیمت و نه برای هدیه». (عهد عتیق، کتاب اشعیا، باب 44)
کوروش در فرمان خود، خدای قوم یهود را خدای حقیقی خوانده و یادآوری می‌ کند که این خدای حقیقی وی را امر کرده است که خانه ‌ای برای او در بیت ‌المقدس بسازد. این امر چنان سبب‌ شادی یهودیان بابل شد که نمونه ‌هایی از این شادی را در کتاب مقدس می ‌توان یافت:
«آن گاه دهان ما از خنده پر شد و زبان ما از نغمه ‌سرایی، آن گاه در میان امت ‌ها گفتند که خداوند کارهای بزرگی برای آن ها انجام داده است». (عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور 126)
یهوه از کوروش به عنوان عهد قوم و نور امت‌ ها یاد می‌ کند. (عهد عتیق، کتاب اشعیا، فصل 42، آیه 6) و او را به عدالت فرا می ‌خواند.
آزادی قوم یهود توسط کوروش همراه با دستور وی مبنی بر ساخت خانه خدا و تهیه مواد ساختمانی آن بود. وی به «میترِدات» خزانه ‌دار خود دستور داد تا همه اشیاء زینتی و ظرف ‌های گران بهای طلا و نقره خانه خدا را که بخت ‌النصر از اورشلیم به بابل آورده بود، از هر کجا بود گرد آورد و آن ها را به ششبصر Shesh bazzar بسپارد. (قائمی، محمد، هخامنشیان در تورات، چاپخانه نشاط اصفهان، چاپ اول، 1349- صفحه 137 - کتاب عزرا، فصل 1)
یهودیه در زمان داریوش اول، علاوه بر تقدسی که دوباره کسب نموده بود سرزمین حائلی بود که جلوی آشوب ‌گری مصریان را می‌ گرفت. در زمان داریوش، بیش تر یهودیان بابل به شوش و تخت‌ جمشید و همدان روی آوردند و به ویژه در فارس بیش ترین تعداد یهودیان سکنی گزیدند. در اصفهان نیز تعدادی دیگر مقیم شدند که از نژاد یهودا و از آوارگان بابل هستند.
خشایار شاه، پسر داریوش که به نام احشوِروش (Axashverosh) در کتاب مقدس یاد شده است توجه خاصی به یهودیان از خود نشان داد. در دوران او، یهودیان آزادی فراوانی داشتند و گاه نیز سرپرستی امور دولتی به آنان سپرده می ‌شد، خصوصا شهر شوش محل زندگی عده کثیری از آنان بود.
داستان معروف استر و خشایارشا هم در همین ایام رخ داده است. دست ‌درازی وزیر هخامنشی به یهودیان و حکم وی مبنی بر قتل‌ عام آنان با تدبیر مردخای یهودی و استر ملکه یهودی شاه ناکام ماند. به نظر می ‌رسد پادشاه در نابود و ناکام گذاشتن توطئه هامان فراتر از یک دستور حکومتی عمل نمود و دست یهودیان را در مقابله با گروه هامانیان باز گذاشت. در باب هشتم کتاب استر آمده است:
«آن گاه اخشوروش پادشاه به استر ملکه و مردخای یهودی فرمود اینک خانه هامان را به استر بخشیدم و او را به سبب دست‌درازی بر یهودیان به دار کشیدند. و شما آن چه را که در نظرتان پسند آید به اسم پادشاه به یهودیان بنویسید و آن را به مهر پادشاه مختوم سازید. زیرا هر چه به اسم پادشاه نوشته شود و به مهر وی مختوم گردد کسی نمی ‌تواند آن را تبدیل کند.»
پس از مرگ خشایارشا، ملکه مادر «آمستریس» همه کاره امور بود و اردشیر اول تقریبا نقش چندانی نداشت. این زن که خود را رقیب استر می ‌دید اجازه نداد نفوذ سابق آنان در دربار باقی بماند و ناگزیر یهودیان شوش که تحت حمایت خاندان استر و مردخای بودند به همدان، پایتخت دیگر هخامنشی کوچ کردند. (قائمی، محمد، هخامنشیان در تورات، چاپخانه نشاط اصفهان، چاپ اول، 1349- صفحه 137 - کتاب عزرا، فصل 1)
در دوران داریوش دوم، کار بازسازی خانه خدا در اورشلیم که در زمان اردشیر ناتمام مانده بود به پایان رسید (424-404 ق.م). بیش ترین درصد جمعیت قوم یهود در این عهد به چشم می‌ خورد که نزدیک به سه قرن از ورود اسرای اسرائیل و 163سال از آمدن اسرای یهود به ایران می‌ گذشت و همه در ایران با آسودگی و آرامش زندگی می‌ کردند. (قائمی، محمد، هخامنشیان در تورات، چاپخانه نشاط اصفهان، چاپ اول، 1349- صفحه 137 – کتاب عزرا، فصل 1)
پس از داریوش دوم، پسرش اردشیر تلاش نمود تا بزرگان یهود را به دربار خویش فرا خواند. در این دوره، کوچ بزرگ یهودیان به امر پادشاه و با حمایت عزرا و نحمیا به اسرائیل صورت پذیرفت و اندیشه قوم یهود و ملت اسرائیل تقویت شد. اردشیر، دستور داد که این مهاجران مورد حمایت قرار گیرند و تعدادی جواهرات و ظروف شاهنشاهی را به اورشلیم فرستاد. در بخشی از کتاب عزرا باب هفتم آمده است:
«از جانب اَرتَحشَشتا» شاهنشاه به عزرای کاهن و کاتب کامل شریعت خدای آسمان اما بعد فرمانی از من صادر شد که هر کدام از قوم اسرائیل و کاهنان و لاویان ایشان که در سلطنت من هستند و به رفتن همراه تو به اورشلیم راضی باشند بروند- چون تو از جانب پادشاه و هفت مشیرانش فرستاده شده ‌ای تا درباره یهودا و اورشلیم بر وفق شریعت خدایت که در دست توست تفحص نمایی و نقره و طلایی را که پادشاه و مشیرانش برای خدای اسرائیل که مسکن او در اورشلیم می‌باشد بذل کرده‌اند ببری. «... و اما چیزهایی دیگر که برای خانه خدایت لازم باشد، هر چه برای تو اتفاق افتد که بدهی آن را از خزانه پادشاه بده.»
با حمله اسکندر، شهر صور قتل ‌عام شد و در زمان جنگ با سوریه از یهودیان خواست، تسلیم شوند اما آن‌ ها نپذیرفتند. در نتیجه حمله سخت او به یهودیه سبب شد آن‌ ها تسلیم و باج ‌گزار اسکندر شوند. بنابراین، حمله اسکندر، سرآغاز سرگردانی و فشارهای مجدد بر یهودیان شد.

دوشنبه دوم آبان 1390 - بیست و چهارم اکتبر 2011
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر