سرمقاله نشریه رادیکال شماره 2
سخن گفتن از انقلاب و کمونیسم آن هم در دورانی که نسل ما دستکم دو دهه در مدرسه و دانشگاه و روزنامه، در منبرهای روشنفکری دینی و حلقههای ایدهئولوگهای بورژوا لیبرال، درBBC و VOA جز دربارهی"پایان مارکسیسم" و "فاجعهبار بودن تجارب انقلابی قرن بیستم" و سایر خطابهها و نُدبهها در مذمت کمونیسم و انقلاب سوسیالیستی نشنید، کاری بس دشوار است. این دشواری وقتی افزوده میشود که در اردوی هزار رنگ چپ وطنی و جهانی نیز کم نبوده و نیستند حضراتی که پس از فروپاشی شوروی و اضمحلال "سوسیالیسم واقعا موجود"شان گویِ سبقت را در تخریب چهرهی کمونیسم و "افشای مضرات" آن از یکدیگر میربودند و اپیدمیِ گذار از کمونیسم به سوسیالدموکراسی و لِفت-لیبرالیسم و اصلاحطلبی و "به سر عقل آمدن" را اینسو و آنسو میپراکندند. در کنار این همه باید انواع گونههای هر لحظه بهروزشونده و در عین حال هر لحظه عقبنشینیکنندهی پسامارکسیسم و نیولِفت را هم بیافزاییم. در چنین بستری است که شورای دانشجويان و جوانان چپ ايران به عنوان یکی از جریانات بر آمده از نسل نوین جوانان چپگرای جامعهی ایران ضرورت تأکید هر چه رساتر بر ایده و آرمان کمونیسم و جامعهی کمونیستی را افق تئوریک و پراتیک خود میداند. این موضوع برای ما در شرایطی اهمیت بیشتری مییابد که تجربهی جنبش سال 88ایران و سایر جنبشهای تودهای جهانِعرب پیشِ روی مردم و جامعه قرار دارد و سوالِ"چه باید کرد؟" که فشردهی استراتژی و تاکتیک نیروها و طبقات گوناگون برای ترسیم جامعهی مورد نظرشان است بر فراز سرِ همهگان قرار گرفته است. به این "چه باید کرد" میتوان پاسخهای گوناگونی داد؛ میتوان شال سبز به گردنِ آن انداخت و آن را به انتخاباتِ آزاد و اجرای تمام ظرفیتهای قانوناساسی محدود کرد، میتوان برای استقرار یک سرمایهداریِ متعارف و لائیک و جمهوریخواه و یک لیبرالدموکراسیسکولار دست افشاند و پای کوباند، میتوان از نوعی فدرالیسم بابِ میل بورژوازیِ مللِ تحت ستم سخن گفت یا دل به دنبالهروی از تحرکات خودبهخودیِ طبقهی کارگر برای کسب دستمُزد بیشتر یا افزایش امنیت شغلی خوش کرد، میتوان با ملغمهای از تئوریهای منفعل و عدمِ گسست از پوپولیسمِ خیابان به مقتضای وقت پاندولوار میان تکریمِ اصلاحطلبان و تخریبشان در حرکت بود. واضح است که تمامی این پاسخها به یک واقعیتِ پایهای و بنیادیتر اشاره دارد که جنبش مردم ایران به عنوان یک جنبش اجتماعی پس از گذشت دو سال هر چه بیشتر در مدارِ پروسهی قطببندیِ طبقاتی-سیاسی نیروهای حاضر در جنبش قرار گرفته است و دیگر نمیتوان با کلیات کلیشهای و باسمهای چون"جنبش سبز" یا "مردم در خیابان" از آن سخن گفت و این جنبش چون هر پدیدهی اجتماعی دیگری در یک جامعهی طبقاتی به سمت ترسیم افقهای طبقاتیاش که چکیدهی آن در همان "چه باید کرد؟" است گرایش مییابد. اما مساله دقیقا این است که در این بازار متنوع آلترناتیوها کمتر نیرویی[حتا بخش وسیعی از چپها] سخنی از کمونیسم و جامعهی کمونیستی به زبان میآورد و گویی نمیتوان و نمیشود برای مردم تحت ستم و استثمار از جهانی عاری از تبعیض و تحقیر و بهرهکشی سخن گفت و نشان داد که حلِ تضاد جامعهی طبقاتی جز با تحقق جهانی کمونیسم ممکن نیست و هر آلترناتیو و هر توجیه دیگری جز به تعویق انداختن ضرورت مبارزه با تمامیّت توحش موجود و قلب آرمان رهایی تمام بشریت نیست. حال آنکه دقیقا در بحبوحهی بحرانهای سیاسی و خیزشهای تودهایِ اینچنینی است که میتوان بارِ دیگر از کمونیسم و افقِ اجتماعی آن سخن گفت. به باور ما این وظیفهی نیروهای پیشگامی است که به افق مبارزاتیای فراتر از تمام امکانهای موجود در چارچوبهی نظم بورژوازی و اشکالِ گوناگون آن میاندیشند و ما بر آنیم تا به سهمِ خود و به وزنِ خود چنین هدفی را دنبال کنیم.
کدام کمونيسم
کدام کمونیسم و کدام جامعه را باید پیشِ نگاه خود و مردم قرار داد؟ کمونیسم امروز چه نسبتی با کمونیسمی دارد که مارکس در مانیفست گفت و در قرن بیستم در سطح احزاب کمونیست و قیامها و انقلابهای سوسیالیستی تجربه شد؟ نسبت این کمونیسم با آنچه که مدیای "جهان آزاد" و حتا افکار عمومیِ بخش وسیعی از مردم از آن به "فاجعهی کمونیسم" تعبیر میکنند چیست؟ اگر میپذیریم که سوسیالیسم توسط مارکس و انگلس و پس از آن توسط سایر ایدهئولوگها و انقلابیون کمونیست به یک نظریهی علمی تبدیل شد و در یک ساختار علمی-انقلابی به دنبال تغییر آگاهانهی جهان توسط پرولتاریا و متحدین طبقاتیاش بوده است، جایگاه این نظریه در جهانِ امروز بهویژه در سایهی پیشرفتهای شگرف دانش بشری در چند دههی اخیر چیست؟ آیا با اتکا به همانها که مارکس و انگلس و کمونیسم قرن بیستم گفتند میتوان به نیازهای جهان امروز پاسخ داد و تضادهای پیچیدهی آن را حل کرد؟
بدون شک ما در نقطهای نَهایستادهایم که ناشیانه ادعای داشتن پاسخ تمام این سوالها را داشته باشیم و با چنین ادعایی معرکهی تبلیغاتی اردوی راست و چپِ آنتیکمونیست را رونق ببخشیم، اما به این ضرورت باور داریم و پاسخدهی به این سوالات از اولویتهای تئوریک ما است. از همینرو به گمانِ ما کمونیسم علم انقلابِ پرولتاریا جهت کسب قدرت دولتی(انقلاب سیاسی) به قصد تغییر ریشهایِ مناسبات مبتنی بر ستم و ایجاد مناسبات همه جانبهی نوین(انقلاب اجتماعی) است که از مانیفست کمونیست تا امروز توسط پیشگامان این علم در انطباقِ دیالکتیکی با مبارزهی طبقاتی فرموله و جمعبندی شده است و طی قرن بیستم در انقلابها و قیامهای گوناگونِ مردمی محک خورده است. بنابراین افق تئوریک و پراتیک ما ارائهی یک جمعبندیِ همهجانبه و انتقادی از تمامی این تجارب به قصد فرارَوی از آن و اجتناب از تکرار کاستیها و ضعفهای آن است، تجاربی که در هر شکل و در هر قامتی، خوب یا بد، تیره یا درخشان جزئی از پراتیک تاریخیِ طبقهی ما طی صدوپنجاه سال اخیر بوده است و باید آنرا به عنوان ابزاری جهتِ فهم هر چه دقیقترِ پیچیدهگیهای پروسهی مبارزهی طبقاتی ارزیابی کرد نه آنکه با"بیربطبودنِ آن به مارکس" یا "غیرکمونیستی و غیرکارگری بودنِ آن" دامن خود را از این تجربه و دستاوردهای آن مُبرا داشت. نکتهی دیگر آنکه تلاش ما این است که درکمان از این علم هرگز دُگماتیستی و دنبالهروانه نباشد و نگاه به تئوریِ مارکسیسمِ انقلابی قرن بیستم فراتر از یک متد علمی-انتقادی فهم و تغییرِ تضادهای پیشِ رویِ انقلاب نباشد بنابراین فهمِ هرگونه کاستیهای این علم یا ضرورتِ فراتر رفتن از آن با یک دید وسیعتر انقلابی و راهگشا و بسطِ گسترهی دیدِ آن به دستآوردهای جدید دانشِ بشری یک ضرورت اجتنابناپذیر برای تداوم مارکسیسم به عنوان یک علم و نه به عنوان یک ایمان است.
اولويتهایِ ما
بر پایهی چنین درکی از دانشِ کمونیسم و تجربهی پراتیک انقلابی در سطح جهان و ضرورتهای برآمده از مبارزات دو سال اخیر مردم ایران و منطقه و در پیوند با پروسهی قطببندی هرچه بیشتر جنبش، معتقدیم نکات زیر به عنوان اولویتهای تئوریک پیشِ پای ما قرار گرفته است و پاسخدهی به آن و دستِکم پرداختن به آن وظیفهی ما است:
1. دوگانهی انقلاب یا اصلاح
2. دوگانهی مبارزهی قهرآمیز یا مبارزهی مسالمتآمیز
3. دوگانهی تشکیلات یا جنبشِ خودبهخودی و فاقدِ تشکیلات که در شکل دقیقتر به مسالهی رهبری در جنبش باید بپردازد
4. نقش و چشمانداز طبقهی کارگر برای ورود به جنبش
5. نقش و چشمانداز خط کمونیستی در رفع ستمِ جنسیتی و رهاییِ زنان
6. مسالهی ملی و خلقهای تحت ستم
7. چگونهگی کسب قدرت سیاسی و چشماندازهای جامعهی پس از آن
روشن است که گسترهی مباحث تئوریک و بازتعریف اولویتها، خود در یک روند هماندیشیِ جمعی و دیالکتیکیِ انتقادی به دست میآید. از این رو شورای دانشجويان و جوانان چپ ايران و نشريهی راديکال صمیمانه تمامی نیروهای رادیکال و کمونیست و صاحبان اندیشه و فکر را به هماندیشی و پلمیکهای رفیقانه در این زمینه دعوت میکند.■
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر