معنای سیاسی-اجتماعیِ کشتار 67
به مناسبت بیست و سومین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی
رژیمی که چند هزار تن از مخالفین سیاسی خود را پس از محاکمات یک دقیقه ای کشتار کرد و در تاریکی شبهای مرداد و شهریور 67، بی نام و نشان، در گورهای دسته جمعی دفن کرد ضرورتا با اکثریت مردم کشور مانند اسرای جنگی و بردگانی که باید سر به زیر انداخته و برای حاکمان حریص و فاسد نقش استران بارکش را بازی کنند رفتار می کرد. و بالعکس، رژیمی که تولدش را با لشگرکشی علیه مردم کردستان و ترکمن صحرا و ریختن خون آنان جشن گرفت و بردگی زنان را سنگ بنای نظام جدیدش اعلام کرد در تداوم خود ضرورتا باید به چنین جنایت هولناکی دست می یازید تا بتواند بی دغدغهی خاطر هر نشانهی شور و شعور، هر جرقهی ابتکار و ابداع، هر بارقهی امید و عزم به تغییر شرایط موجود را در نطفه خفه کند.
جلادان جمهوری اسلامی این کشتار را نابودی «محاربین با خدا» اعلام کردند و تلاش کردند بدین نحو به آن مشروعیت بخشند. اما از آنجا که خدائی در کار نیست باید سرچشمهی آن را در جائی دیگر جستجو کرد. کشتار 67 نشانگر محتوای اجتماعی و ماهیت طبقاتی جامعه ای بود که حکومتِ دینیِ جمهوری اسلامی در ایران برقرار کرد. این کشتار تبلور رابطهی جمهوری اسلامی با اکثریت جامعه از کارگران و زحمتکشان شهر و روستا تا زنان و جوانان و روشنفکران و متخصصین و ملل غیر فارس و اقلیتهای دینی بود.
در جریان انقلاب 1357، كارگران و دهقانان، پرستاران، معلمان، زنان، و دانشجویان، روشنفکرانِ اهل قلم و پژوهش و سایر اقشار مردم شوراها، اتحادیه ها و دیگر تشكلات انقلابی خود را به وجود آوردند؛ دیوارهای سانسور و استبداد را درهم كوبیدند؛ آزادانه زبان گشودند و ابراز عقیده كردند، گرد هم آمدند و احزاب و نهادهای انقلابی را تشكیل دادند. اما جمهوری اسلامی همه اینها را یكی پس از دیگری لگد مال و سركوب كرد. شکنجه گاه ها و جوخه های اعدام دوباره به راه افتاد و زندان های رژیم مسلخ گاه بهترین فرزندان مردم که پیشاهنگانِ تحولات انقلابی جامعه بودند، شد. بدینگونه رژیم اسلامی کوشید رویای رهائی را از ذهن مردم بزداید و موجودیت خود را بعنوان «نظم طبیعی امور» در ذهن و روح مردم حَک کند. هرچند رژیم در این امر شکست خورد اما پابرجائیِ تا کنونیاش به مقدار زیادی مدیون سرکوبِ دههی شصت است که کشتار 67 اوج آن بود. بدون چنین داغ و درفشی رشد بیسابقهی باورهایِ مذهبیِ زهرآگین در میان مردم و تسلیم آنان به قبول نظام سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادیِ جمهوری اسلامی ممکن نبود.
چرا طبقات سرمایه دارِ جامعه و سخنگویان و نمایندگانِ سیاسیِ آنان (حتا آنان که رسما بخشی از رژیم نبوده اند ) هرگز به این خشونت ویرانگر جمهوری اسلامی اعتراض و به این تاریخ اعتنائی نکردند؟ دلیل بنیادین و نهائی اش آن است که این دولت به منافع طبقات استثمارگر و به بازتولید و گسترش روابط طبقاتی ستم و استثمار سرمایه داری خدمت می کند و با استفاده از شریعتِ اسلام که به ارث مانده از قوانین دوران برده داری است به آن مشروعیت می بخشد. هنگامی که دستهای از مرتجعین جمهوری اسلامی تحت عنوان «اصلاح طلبان» به جرگه ی «مخالفین» پیوستند وجود زندانی سیاسی و سرکوب سیاسی را در چارچوب سرکوب خودشان معنی کردند و تاریخِ همدستی شان در قتل عام های زندانیان سیاسی در دهه 60 و بخصوص سال 67 را پنهان کردند. سخنگویان اصلاح طلب بارها تاکید کردند که کشتار فعالین سیاسیِ خلق عرب در خوزستان، سرکوب مردم ترکمن صحرا و کردستان و حبس و اعدام کمونیست ها و مجاهدین در دوران بعد از استقرار جمهوری اسلامی ضروری بوده است. آنان خوب می دانند که با وجود دعواهای قدرت درونیشان، کار دولت و ساختارهای حکومتی (بخصوص نیروهای مسلح، امنیتی و انتظامی و زندان و دادگاه) حفاظت از منافع جمعی این گروه و تسلط شان بر ثروت های اجتماعی (زمین، کارخانه،نفت و کار کارگر و دهقان و دیگر کارکنان جامعه) است. اینان با اِعمال دیکتاتوری دولت علیه اکثریت مردم حرفی ندارند. فقط اعتراض شان به آن است که این دیکتاتوری گاه به درون «خودی ها» نیز تعمیم می یابد. برای همین از نظر اینان زندان سیاسی و زندانی سیاسی از دورانی که اصلاح طلبان دستگیر و زندانی شدند (یعنی از دهه 1380 به بعد) شروع می شود و نه از دهه شصت. کشتار 67 که در زمان نخست وزیری موسوی انجام شد در تقویم اینان هرگز جائی نداشت. تنها پس از سال 88 و زیر فشار آگاهیِ توده های مردم موسوی مجبور شد به ارتکاب این جنایت هولناک توسط جمهوری اسلامی اعتراف کند اما در نهایت بیشرمی ادعا کرد که در زمان نخست وزیریاش از چند و چون این جنایت خبر نداشت! پس از آن نیز این مرتجعینِ اصلاح طلب به حداکثر تلاش کردند کشتار 67 را صرفا تبدیل به یک پاورقی در تاریخ جمهوری اسلامی کنند در حالیکه فشارهای جمهوری اسلامی به دارودسته ی خود را به «عاشورای کربلا» تشبیه می کنند.
حكومت ها و رسانه های امپریالیستی نیز در باره این کشتار موذیانه سکوت کردند. در روزهای محاكمات یك دقیقه ای و دار زدن ها، مذاكرات و توافقات پشت پرده دولتهای امپریالیستی غرب با جمهوری اسلامی جریان داشت. كشورهای امپریالیستی بدقت از رخداد این فاجعه مطلع بودند. اما منافعشان ایجاب می كرد كه از تثبیت رژیم جمهوری اسلامی حمایت كنند. آنان پس از وادار كردن خمینی به قبول شكست در جنگ ایران و عراق و سر كشیدن جام زهر به حكام اسلامی ایران چراع سبز دادند كه برای ممانعت از خیزش های انقلابی و امن كردن محیط ایران برای استثمار و چپاول سرمایه داری جهانی می توانند دست به هر جنایتی زنند. بهمین دلیل سازمان ملل كه كلوپ بین المللی آنان است در مورد این جنایت خونین سیاسی لب فروبست.
هدف جمهوری اسلامی (و سکوت حمایت گرانه ی قدرت های امپریالیستی) از این کشتار، نابود کردن آرمان انقلاب و کمونیسم بود تا مردم فراموش کنند که شرایط فلاکت بارشان ضرورت و «نظم طبیعی امور» نیست بلکه نتیجهی کارکرد خود این نظام است. فراگیر کردن تاریخ کشتار 67 و محتوای اجتماعی و ماهیت طبقاتی آن در میان مردم بخش مهمی از تدارک سیاسی برای سرنگونیِ انقلابیِ جمهوری اسلامی است. آگاه گری در این باره باید تبدیل به بخشی از ساختن جنبشی برای انقلاب شود.
مردم باید به این فصل از تاریخ خونین جمهوری اسلامی آگاه شده و رابطه ی آن را با شرایط ستم و استثمار خود دریابند. آگاهگری در این باره وظیفه کمونیست های انقلابی است. زنده نگاه داشتن یاد و خاطره جانباختگان کشتار 67 فقط با تازه کردن آرمانهای انقلابی و تبلیغ و ترویج آن در میان مردم با هدف تبدیل صدها نیروی انقلابی آگاه به صدها هزار نیروی انقلابی آگاه میسر است.
اگر می خواهیم زندانی سیاسی و کشتار پیشاهنگانِ امر رهائیِ جامعه از نکبت استثمار، فقر و محرومیت، ستم بر زن، بیکاری، ستم بر ملل غیر فارس و ... نباشد باید قبل از هر چیز بايد با قدرت سیاسی تعيين تكليف كنيم. باید جمهوریِ دینیِ بهره کشان و غارت گرانِ حیات و ممات مردم را سرنگون و دولتی بنا کنیم که به جای خدمت به منافع اینان منافع اساسی اکثریت مردمی را که در زیر ستم و استثمار جمهوری اسلامی هستند نمایندگی کند. دولتی برقرار کنیم که نهادها و ارگان های حکومتیاش طبق منافع اساسی اکثریت مردم شکل گیرد و ابزار دست و سلاحِ پرولتاریا و توده های وسیع مردم برای ریشهکن کردن روابط استثمارگرانه و ستم گرانهی جمهوری اسلامی و از نظام طبقاتی بطور کل باشد.
این هدفی است که هدایت کنندهی کلیهی کوششها و تکاپوی سیاسیِ حزب ماست. ما تلاش می کنیم آن را به هدفِ زندگیِ اقشار فزایندهای از مردم تبدیل کنیم تا قشری آگاه و سازمان یافته در میان مردم شکل گیرد و قطبی شود که فرهنگ مردم را ارتقاء میدهد، با سیاست انقلابی آگاهشان می کند، چشم اندازشان را در مورد جامعه ای که می توان و باید ساخت گسترش داده و در آنان امید و انتظارات بزرگ رهائی بخش و انقلابی بوجود میآورد تا مسير رهایی هموار شود.
بیست و سه سال پیش ماشین اعدام جمهوری اسلامی به مدت چند هفته بی وقفه در سراسر کشور کارکرد و هزاران تن از پیشروترین زنان و مردان این کشور را درو كرد. كامیونها و كانتینرها شبانه و دزدانه پیكر این گوهران سرزمین ما را در دل گورهای دسته جمعی پنهان كردند تا نام و نشانی از آنان نماند؛ تا وقتی كودكان به سن جوانی می رسند با برهوتی روبرو شوند و چنین انگارند كه در این سرزمین علیه تبهكاران حاكم هیچ شورش و مبارزه ای در كار نبوده است. آمران و عاملان كشتار 67 كوشیدند این واقعه را از حافظه جامعه پاك كنند. سران و نظریه پردازان هر دو جناح رژیم مشتركا همه تلاش خود را بكار بردند تا نسل جوان آرمانها و اهداف آزادیخواهانه و عدالت جویانه آن مبارزین اسیر را نشناسد و از حماسه آفرینی قهرمانانه آنان در سیاهچالهای جمهوری اسلامی بی خبر ماند؛ تا دختران جوان ندانند كه شمار بزرگی از این دلاوران زنانی بودند كه بر بالهای انقلاب 57 در فضای سیاسی كشور به پرواز درآمدند، زنجیرهای سنت را شكستند، ترانه آگاهی خواندند، برای رهائی ستمدیدگان جنگیدند و جان بر سر پیمان خویش نهادند.
بی پاسخ ماندن این جنایت غول آسا حاصلی جز قهقرای بیشتر جامعه و تباهی برای نسل های آینده نخواهد داشت. پیام جانباختگان 67 باید از دالان تاریخ پژواک کند و به گوش مردم رسد: نباید به مظالم و بی عدالتی های مستمر نظام جمهوری اسلامی تن داد؛ باید برخاست و ساختارها و نهادهای قدرت آن را همراه با نظام اجتماعی و اقتصادی اش درهم کوبید و زمین حاصلخیزی را برای شکفتن جامعه ای که نیازی به روابط ستم و استثمار و جهل و خشونت برخاسته از آن ندارد فراهم کرد.
پیش به سوی سرنگونیِ انقلابیِ جمهوری اسلامی!
حزب كمونیست ایران (ماركسیست _ لنینیست _ مائوئیست)
شهریور 1390
آدرس تارنما www.sarbedaran.org
آدرس پستی postfach 900211, 51112 koln, Germany
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر